یک انسان اندوهگین

ساخت وبلاگ

‏سعی می‌کنم چیزهای پراکنده‌ای بنویسم تا رشته‌ی کلام را بیابم. افکارم را توی ذهن سامان بدهم و دنباله‌ی کلامی درون مغزم را بگیرم و از آن حرف بزنم. صبح، با بی‌حسی دست چپم از خواب بیدار شدم. تا ظهر مراجعه به پزشک طول کشید و غروب مختصری خوابیدم. ‏حالا وضعیت دستم رو به بهبود است. نوار قلب ایراد چندانی نشان نمی‌داد. دکتر توصیه به پرهیز از اضطراب کرده بود. از تسکین داروهای آرامبخش در یک خلسه خوشایند فرو رفته‌ام. کمی پیش فکر کرده بودم دارد برف می‌بارد. پرده را کنار نزده‌ام. از ضربه‌ی تلخ نا امیدی می‌ترسم. ‏چرا آدم باید حرف بزند. چرا بنویسد و چرا احوال خویش را برای دیگران شرح بدهد. این کثافتی که آدم بهش دچار است که هر لحظه را برای همنوعان خویش تعریف می‌کند و این سرخوردگی پس از آن چه دستاوردی برای بشر محسوب می‌شود که اینگونه شیفته‌ی آن است. و در پی نیل به آن به هر دری می‌زند. ‏من، تنها ترین مردی هستم که در زندگی خود سراغ دارم. یک انسان اندوهگین. یک موجود تلخ رقت‌بار که مدام در حال سرزنش خود است. از برقراری هر رابطه‌ای با انسان‌های دیگر سر باز می‌زند و اگر تن به ایجاد رابطه بدهد برای نشان دادن غیر قابل ایجاد بودن یک رابطه با اوست.

+ دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت 23:3 ‌‌س. شریف  | 

روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 13:20