بعد، همه چیز را بی فایده می‌یابم

ساخت وبلاگ

فکر می‌کنم قطعه‌ای موسیقی برای تو بفرستم. یا شاید چیزی بتوانم بنویسم که نظر تو را جلب بکند. باعث بشود چند دقیقه از جهان تو را مال خود بکنم. بعد، همه چیز را بی فایده می یابم. کلماتی که عاریه بود زود رنگ می بازد. آهنگ هایی که زیبا بود از آهنگ می‌افتد، ملال آور می‌شود. در هر کدام از ترانه ها کلماتی هست که برای گفتن به تو بسیار دیر یا خیلی زود است. یک چیزی که مال اکنون باشد نمی یابم. یک آهنگ پر از تعلیق و بیم و مقدار کمی امید. یک شعر که حال تلخ گس سکر آور انتظار من برای معنا بخشیدن به این چیز سخت انعطاف ناپذیر که در حال ساختن آنیم را بازگو کند. تندیس بدون صورتی از یک رابطه‌ی مبهم. که ضربات من و تو برای شکل دادن به آن کم توان و بی انگیزه و از سر عادت است. قطعه‌ای نیست که سازهای آن حال یاس آلود مرا بنوازد. پژواک زخمه‌های غمناک آن، جغرافیای پوچی محزون مرا برای تو ترسیم کند. شکل گناه آلود انتظار من را به تو گوشزد کند، که دست دست می‌کنم کسی حواسش به من نباشد تا من بتوانم بدون نگرانی به تو فکر کنم. تنها به تو فکر کنم. نه به زن دیگری. تن دیگری. فکر دیگری. من از تو به تنهایی پناه می‌برم و از تنهایی به تو می‌گریزم. بعد، پیش از آن که در دامن سرد رخت‌خواب بی سامانم به خواب بروم آرزو می‌کنم کاش راه ما اینچنین دور از هم و سنگلاخ نبود.

+ یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 0:30 ‌‌  | 

روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 13:57