روزهای برفی ...

متن مرتبط با «خواب به انگلیسی» در سایت روزهای برفی ... نوشته شده است

نگاهی به درون تاریکی

  • ‏خواب می‌بینم به مدرسه می‌روم. داخل دبیرستانی می‌شوم که در آن ثبت نام نشده ام. نامی از من در هیچ کجای سلسله مراتب آن وجود ندارد. با حالت مردد و افسوسِ تمام در راهروهای مدرسه سرگردانم. هوا ابری است، باران می‌بارد. درِ بعضی از کلاس ها باز است، دانش آموزان کتاب‌هایی برابر خود گشوده دارند و حواسشان را به دبیر داده اند. مانند این است که مرا نمی‌بینند. دلم می‌خواهد‏ من هم داخل کلاسی بشوم، دانش آموز آن دبیرستان باشم. اما کتابی با خود ندارم. دری باز می‌شود، می‌روم داخل یک کلاس که خالی است. آسمانِ تیره پشت پنجره های بزرگ کلاس چسبیده، اتاق از یک جور کسالت برخورنده ای اندود است. پشت نیمکتی می‌نشینم. روبرویم تخته سیاهی است که کلماتی از گچ زرد با حروف درشت بر آن نوشته شده است، سعی می‌کنم کلمات را بخوانم، نمی‌توانم. سواد خواندن ندارم. وسط تخته سیاه یک شکل هندسی نامرتب کشیده شده، درون آن یک دایره وجود دارد. از گوشه ی دایره انگار کسی به تو نگاه می‌کند، کسی که با چند ضربه محکم گچ به تخته کشیده شده و ساختار ساده ای دارد. این شکل را پیش از آن در جایی دیده ام، یا گمان می‌کنم که دیده باشم. شاید در خواب های دیگر، شاید جایی در کودکی. یادم می آید که همیشه ورق های دفاترم را با بی حوصلگی خط خطی می‌کرده ام. شاید جایی لای دفترهایم این خط خطی نامفهوم را کشیده باشم و این ساختار عجیب را میان خطوط در هم تنیده زندانی کرده باشم و حالا درون تخته سیاه به آن بزرگی از میان کلماتی که مفهوم آن را نمی‌دانم متوجه آن شده‌ام که از درون دایره ای به من می‌نگرد. می‌خواهم به تخته سیاه نزدیک بشوم، گچی بردارم، خطوط تشکیل دهنده‌ی آن شکل ساده را به هم بزنم. اما با صدای زنگ مدرسه سر جای خود می‌مانم، از این تصمیم منصرف شده‌ام., ...ادامه مطلب

  • بی‌خوابی

  • ‏سعی می‌کنم بخوابم. نمی‌شود. خوابم نمی‌برد. پهلو به پهلو می‌شوم. زیر دنده‌ها دردی احساس می‌کنم. جابجا می‌شوم. درد تشدید می‌شود. سر از بالش بر می‌دارم و می‌نشینم. گرسنه‌ام. یادم افتاده تمام روز از شدت ناراحتی چیزی نخورده بودم. حالا از شدت ناراحتی کاسته شده است.‏فکر می‌کنم همه چیز کمی بهتر شده. حتی می‌توانم به فردا امیدوار باشم. انگار جسدی به امید اینکه صبح دفن بشود و روی گور را بپوشانند. و داستان همانجا خاتمه بپذیرد. نفیر باد به در می‌زند. تاریکی امنی‌ست. از آتش شومی گرم می‌شوم؛ از سوختن امید. بعد، خاکستر همه چیز را باد خواهد برد. + چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 2:27 ‌‌س. شریف  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تقدیم به شما که از خواندن و نوشتنِ چیزهای خوب محرومید

  • یک داستان از س، شریف‏مرد فربه و متوسط قامت بود. موهای مجعد پرپشتی داشت. عینک خود را با کش روی صورت گرد نتراشیده‌اش محکم کرده بود. در قطار که باز شد با فشاری تعجب آور راه را میان جمعیت باز کرد. بازوان خود را سپر قرار داد و جمعیت را شکافت. ناسزاها را نشنیده گذاشت و بی تفاوت سر جای خود ایستاد.‏کوله‌ای سنگین بر شانه‌ها آویخته بود. زیپ کوله خراب بود و می‌شد محتویات درون آن را دید. چند کتاب قطور و یک دسته روزنامه لوله شده که از کیف زده بود بیرون. روی پیشانیِ پر از موی مرد دانه‌های درشت عرق می‌جوشید. نفسی تازه کرد. از بطری بزرگی آبی نوشید. سینه را صاف کرد، گفت: کتاب دارم.‏کار کتابفروش خیلی طول نکشید. کسی چیزی از مرد نخریده بود. نشسته بود روی صندلی ایستگاه و رفتن قطار را تماشا می‌کرد. ساعت ایستگاه را نگاه کرد، حالا دیگر وقت نا امید شدن بود. یازدهمین قطار را بدون مشتری ترک گفته بود. دست برد توی کوله و دستمال بزرگی بیرون کشید و عرق پیشانی را پاک کرد.‏گرسنه بود. البته همیشه گرسنه بود‌. از ابتدای صبح که اولین قطار را سوار شده بود گرسنه بود و دلهره داشت. شبیه دلهره‌ی اولین روز دستفروشی در مترو. اما دلهره به مرور کمرنگ شده بود و حتی جای خود را به جسارت داده بود. اما گرسنگی جای خود را به چیز دیگری نمی‌داد. فقط زورمند تر می‌شد.‏همین زورمندی سبب شده بود که مرد تسلیم شود و دست به کار شود و برای سیر کردن شکم چاره‌ای بیاندیشد. دسته‌ی روزنامه را از کوله بیرون کشید. باز کرد. ساندویچی میان آن بود. گاز جانانه‌ای به آن زد. محتویات ساندویچ زیر دندان‌ها آسیاب می‌شد و همزمان قطاری از راه می‌رسید. درهای قطار باز شد. مرد ساندویچ را گاز می‌زد و همراه تماشای هیاهوی سیل جمعیت تو می‌داد.‏سرگرم گرسنگی خود بود , ...ادامه مطلب

  • از متن مصاحبه

  • ‏از متن مصاحبه:بله نوشتن رو به اون معنای آکادمیک که در ذهن شما هست کسی به من نیاموخت. اما اگر آموزگاری هم داشته باشم اون "درد" بوده که معلم من بوده.‏از متن مصاحبه ۲تکرار! من برای گریز از تکرار دست به نگارش این کتاب زدم. در خلال هر صفحه یا هر جمله، وقتی متوجه می‌شدم که کلماتم رو به تکرار میره کل صفحه یا چند صفحه پیش از آن رو هم حذف می‌کردم و دوباره می‌نوشتم. بهرحال می‌خواستم باری از دوش تکرار بردارم نه اینکه خودم باری باشم.‏از متن مصاحبه ۳من بارها در این مسیر نه شنیدم و ناشران مطرح سعی در نا امید کردنم از کل مسیر داشتند، اما این تصمیم گرفته شده بود و این کتاب باید نوشته می‌شد. یعنی فشار از دو طرف بر من بود، از سمت ناشران و از سمت خواست و اراده‌ای خارجی که نوشتن رو بر من القاء می‌کرد.‏از متن مصاحبه ۴ما نویسنده خوب در گذشته داشتیم. مثلا هدایت کسی بود که حرفی برای گفتن داشت. بعد بازیگران کلمات وارد عرصه شدند. کسانی که مایه‌ی نوشتن نداشتند، حرفی نداشتند اصلا، اما بازیگران سیرک قابلی بودند. لطفا ازم نخواهید هنگام ضبط اسم ببرم. اما خصوصی خواهم گفت.‏از متن مصاحبه ۵من از داستان کوتاه آغاز کردم. چندتایی پراکنده در مجلات و سایت‌ها منتشر شد و یک کتاب هم به چاپ رسید که ناشر خوبی نداشت. داستان‌ها خوب بودند اما ناشر، یک دلال کاغذ بود. مثل اکثر ناشران این مملکت. اما بین رمان فلسفی و داستان کوتاه، انتخاب من چیزیه که بهم القاء بشه.‏از متن مصاحبه ۶من نه هرگز نویسنده قابلی در مدرسه نبودم. انشام افتضاح بود. مثل باقی درس‌هام. کلا اهل کلاس و پشت نیمکت نبودم. با معلم‌ها سر جنگ داشتم. با اینکه عاشق مدرسه بودم. مدرسه یک جذابیت اثیری برام داشت. راهروهای تاریک. کلاس‌های خالی. پنجره‌هایی که خیلی مرموز , ...ادامه مطلب

  • اگر به ابری برخورد کند، سخت خواهد بارید ..

  • ‏دندانم درد می‌کرد. حالا نمی‌کند. آن‌قدر درد کشید‌ه‌ام که حالا فکر می‌کنم چیزی احساس نمی‌کنم. تصمیم گرفته بودم چیزی که درد را تخفیف بدهد نخورم. چیزی روی فرسودگی نپاشم که درد را بی‌حس کند. در برابر آینه تف می‌کنم. خون از دهانم می‌پاشد.‏چراغ‌ها خاموش است. در کنجی از خانه که کسی مرا نبیند تنهایی درد می‌کشم. خون توی دهانم را مجسم می‌کنم. لخته‌ی بزرگی از درد که کف سینی توالت پاشید. شکل شتابزده‌ای از یورش رنج. یک دایره‌ی از هم پاشیده که بعد به شکل شبکه‌ای از رگ‌های از هم گشوده در آمد. بعد، رگ‌ها توی فاضلاب ریخت.‏خطوط بالا حال آدم را بهم می‌زند. چراغ‌ها خاموش است! لحن مهوع ادبیات یک انسان بدبخت که در دفتر خاطرات خود چیزهایی بنویسد. اگر کسی چراغ‌ها را روشن کند چه؟ در حالی که تاریکی از درون مرا می‌خورد. درد، از درون مرا فرو می‌پاشد. نمی‌خواهم چیزی از این رنج تسکین یابد.‏شاید فقط انتظار می‌کشم که خوابم ببرد. زبانم را در دهان می‌چرخانم. نوک زبان به لثه‌های دردناک می‌ساید. مزه خون را حس می‌کنم. خونِ آمیخته به دردهای فرو خورده. در خود یاس مرگ را احساس می‌کنم. نه اینکه کاملا مرده باشم. فقط مرگ ضرباتی را وارد کرده است. ضربات کاری. اما ناکافی.‏دوباره سری به آینه می‌زنم. برای این کار باید چراغی روشن کرد. چراغ، چارچوب آینه و شیر آب را روشن می‌کند. در سقف کاذب موتوری می‌چرخد. هوا را به درون خود می‌کشد. از تاریکی لوله‌ای بلند عبور می‌دهد. هوای رقت انگیز من اکنون در راه آسمان است. اگر به ابری برخورد کند، سخت خواهد بارید. + شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 0:46 ‌‌  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهاری که میان زباله‌ها می‌گندد

  • چای می‌ریزم. سرد می‌شود. آنقدر به دیوار روبرو زل زده‌ام که یادم رفته چای را بنوشم. می‌گذارم استکان همانجا بماند. می‌روم سمت پنجره. بیرون جز سال نو که میان زباله‌ها می‌گندد چیزی نیست. پرده را بروی پنجره می‌کشم. آهنگی می‌گذارم. آهنگ را قطع می‌کنم. بعد می‌گذارم از نو بخواند. اما گوش نمی‌سپارم. می‌روم سمت کتابخانه. دستی روی کتاب‌ها می‌کشم. کتابی برنمی‌دارم. می‌نشینم روی زمین. می‌خواهم صندوق چوبی ام را از توی کمد بردارم و به کاغذهای آن نگاهی بیاندازم. دستم روی کلید کمد خشک می‌شود. برمی‌خیزم. می‌روم سمت یخچال. در یخچال باز می‌شود. چیزی برنمی‌دارم. در یخچال بسته می‌شود. چراغی روشن می‌کنم. بعدازظهر، توی خانه‌ام وقفه‌ای حزن‌انگیز دارد. چراغ تاثیری در تخفیف حزن نمی‌کند. چراغِ بی تاثیر را خاموش می‌کنم. روشنایی تا حباب‌های چراغ عقب می‌نشیند و بعد در یک جور طوسی دلگیر کننده ناپدید می‌شود. دلتنگی پیش‌ می‌آید. سعی می‌کنم خودم را از دسترس آن خارج کنم. سودی ندارد. دامنم را آلوده. فکر می‌کنم زمانی که اهل سیگار بودم خوب بود. آدم یک نخ سیگار کنار لب‌ها می‌گذارد و آتش می‌زند و دودِ غلیظ شده از اندوه را از حنجره می‌دهد بیرون. بعد، یکی دیگر. و یکی دیگر. تا غم تمام شود. من کاملا له شده‌ام. شبیه آدم‌هایی که التماس می‌کنند تا تنهایشان نگذارند. و تنها گذاشته می‌شوند. بعد، به فراخور شخصیتی که دارند. دست به انتقام می‌زنند. آدم‌های کمی بهتر، از خودشان انتقام می‌گیرند. به کسی جز خود آسیبی وارد نمی‌کنند. آنقدر بیچاره‌اند که در خود می‌شکنند. و آوار این شکستگی راه زندگی خودشان را مسدود می‌کند. بنحوی که دیگر نمی‌شود از میان راه‌های مسدود به یاری‌شان شتافت. بعد، می‌میرند. خود گورِ خود می‌شوند. در مزار خود از , ...ادامه مطلب

  • شب ها... بيست و سوم بهمن هشتاد و شش 3:45 بامداد

  • شب ها...                                بيست و سوم بهمن هشتاد و شش    3:45  بامداد   شب ها براي خودش دنياي ديگري دارد سكوتي ديگر صدايي ديگر رويايي ديگر شب ها براي خودش به دور از چشم همه باران  ميزند براي خودش برف ميبارد و مرد تنهاي شب حتي براي خودش روي برف راه مي رود و روي برف جاي پا ميگذارد و شب ها حتي دل روشن پنجره در را براي تنهايي كوچه پيش ميگذراد اگر از عشق آسمان روز فقط يك خورشيد ميسوزد شب ,بيست,بهمن,هشتاد,بامداد ...ادامه مطلب

  • شب ها... بيست و سوم بهمن هشتاد و شش 3:45 بامداد

  • شب ها...                                بيست و سوم بهمن هشتاد و شش    3:45  بامداد   شب ها براي خودش دنياي ديگري دارد سكوتي ديگر صدايي ديگر رويايي ديگر شب ها براي خودش به دور از چشم همه باران  ميزند براي خودش برف ميبارد و مرد تنهاي شب حتي براي خودش روي برف راه مي رود و روي برف جاي پا ميگذارد و شب ها, ...ادامه مطلب

  • خواب

  • آسمان آبی بود. آفتاب بر گستره ی دشت می تابید. مرغی زیبا آهنگ آشیان داشت,خواب,خوابگاه دختران,خواب به انگلیسی,خواب مار,خواب تلخ,خوابم میاد,خواب رفتن دست,خوابگاه دانشجویی,خواب زده ها,خواب راحت حصین ...ادامه مطلب

  • لیست کتابهای در معرض فروش در سایت دیوار

  • ارابه خدایان نشانه های خدایان معجزه های خدایان. اریک فون دانیکن. استخدامی بانکها.  قطره قطره شبنم عشق.رمان.دو جلد  دلباخته.جین آستن.                    هزار و یک شب.رحلی.قاب دار نفیس. اسرار خود هیپنوتیزم. غریب آشنا.رمان.          طاعون و عصیانگر.آلبرکامو. آیین دوست یابی . دیل کارنگی شفای زندگی . لوییز هی موفقیت نامحدود. آنتونی رابینز مهارتهای زندگی . دکتر سید اصغر ساداتیان روانشناسی تیپ های شخصیتی نه گانه. دکتر دقیقیان مدیریت بحران. برایان تریسی لحظه های ناب و حقیقی. باربارا دی آنجلیس دوستی با خدا. جوی داوسون رازهایی درباره مردان. باربارا دی آنجلیس زن های م,لیست کتابهای درسی پایه دهم,لیست کتابهای درسی,لیست کتابهای درسی پایه هفتم,لیست کتابهای درسی پیش دانشگاهی رشته انسانی,لیست کتابهای درسی دبیرستان,لیست کتابهای درسی دهم انسانی,لیست کتابهای درسی دهم تجربی,لیست کتابهای درسی پیش دانشگاهی تجربی,لیست کتابهای درسی دوم تجربی,لیست کتابهای درسی پیش دانشگاهی انسانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها