چای میریزم. سرد میشود. آنقدر به دیوار روبرو زل زدهام که یادم رفته چای را بنوشم. میگذارم استکان همانجا بماند. میروم سمت پنجره. بیرون جز سال نو که میان زبالهها میگندد چیزی نیست. پرده را بروی پنجره میکشم. آهنگی میگذارم. آهنگ را قطع میکنم. بعد میگذارم از نو بخواند. اما گوش نمیسپارم. میروم سمت کتابخانه. دستی روی کتابها میکشم. کتابی برنمیدارم. مینشینم روی زمین. میخواهم صندوق چوبی ام را از توی کمد بردارم و به کاغذهای آن نگاهی بیاندازم. دستم روی کلید کمد خشک میشود. برمیخیزم. میروم سمت یخچال. در یخچال باز میشود. چیزی برنمیدارم. در یخچال بسته میشود. چراغی روشن میکنم. بعدازظهر، توی خانهام وقفهای حزنانگیز دارد. چراغ تاثیری در تخفیف حزن نمیکند. چراغِ بی تاثیر را خاموش میکنم. روشنایی تا حبابهای چراغ عقب مینشیند و بعد در یک جور طوسی دلگیر کننده ناپدید میشود. دلتنگی پیش میآید. سعی میکنم خودم را از دسترس آن خارج کنم. سودی ندارد. دامنم را آلوده. فکر میکنم زمانی که اهل سیگار بودم خوب بود. آدم یک نخ سیگار کنار لبها میگذارد و آتش میزند و دودِ غلیظ شده از اندوه را از حنجره میدهد بیرون. بعد، یکی دیگر. و یکی دیگر. تا غم تمام شود. من کاملا له شدهام. شبیه آدمهایی که التماس میکنند تا تنهایشان نگذارند. و تنها گذاشته میشوند. بعد، به فراخور شخصیتی که دارند. دست به انتقام میزنند. آدمهای کمی بهتر، از خودشان انتقام میگیرند. به کسی جز خود آسیبی وارد نمیکنند. آنقدر بیچارهاند که در خود میشکنند. و آوار این شکستگی راه زندگی خودشان را مسدود میکند. بنحوی که دیگر نمیشود از میان راههای مسدود به یاریشان شتافت. بعد، میمیرند. خود گورِ خود میشوند. در مزار خود از یادها میروند. اما در این چند روز من سعی کردهام بخود امید بدهم. با خودم مهربان باشم. خودم را حمام ببرم. تمیز کنم. صورتم را اصلاح کنم. موهایم را در آینه شانه بزنم. خودم را تماشا کنم. بعد، خودم را توی تخت ببرم و سعی کنم بخوابم. اما اتاق که تاریک میشود تمام این تلاشها را بیهوده مییابم. خیلی داد زدهام که دستکم صدایم میان صداها باشد. تا نگاهی را جلب کند. که فرو نیفتم. فراموش نشوم. اما حالا حنجرهام زخمی است. صدایی ندارم. امیدی ندارم. سی و نه ساله شدهام. در سی و نه سالگی کاملا زندگیام رسوب میکند. ته یک اتاق تاریک. در میان کلماتی غمبار. پشت به بهاری که میان زبالهها میگندد.
t.me/s_sharif_pub
برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 69