روزهای برفی ...

متن مرتبط با «میراث با صدای مهدی اخوان ثالث» در سایت روزهای برفی ... نوشته شده است

اگر به ابری برخورد کند، سخت خواهد بارید ..

  • ‏دندانم درد می‌کرد. حالا نمی‌کند. آن‌قدر درد کشید‌ه‌ام که حالا فکر می‌کنم چیزی احساس نمی‌کنم. تصمیم گرفته بودم چیزی که درد را تخفیف بدهد نخورم. چیزی روی فرسودگی نپاشم که درد را بی‌حس کند. در برابر آینه تف می‌کنم. خون از دهانم می‌پاشد.‏چراغ‌ها خاموش است. در کنجی از خانه که کسی مرا نبیند تنهایی درد می‌کشم. خون توی دهانم را مجسم می‌کنم. لخته‌ی بزرگی از درد که کف سینی توالت پاشید. شکل شتابزده‌ای از یورش رنج. یک دایره‌ی از هم پاشیده که بعد به شکل شبکه‌ای از رگ‌های از هم گشوده در آمد. بعد، رگ‌ها توی فاضلاب ریخت.‏خطوط بالا حال آدم را بهم می‌زند. چراغ‌ها خاموش است! لحن مهوع ادبیات یک انسان بدبخت که در دفتر خاطرات خود چیزهایی بنویسد. اگر کسی چراغ‌ها را روشن کند چه؟ در حالی که تاریکی از درون مرا می‌خورد. درد، از درون مرا فرو می‌پاشد. نمی‌خواهم چیزی از این رنج تسکین یابد.‏شاید فقط انتظار می‌کشم که خوابم ببرد. زبانم را در دهان می‌چرخانم. نوک زبان به لثه‌های دردناک می‌ساید. مزه خون را حس می‌کنم. خونِ آمیخته به دردهای فرو خورده. در خود یاس مرگ را احساس می‌کنم. نه اینکه کاملا مرده باشم. فقط مرگ ضرباتی را وارد کرده است. ضربات کاری. اما ناکافی.‏دوباره سری به آینه می‌زنم. برای این کار باید چراغی روشن کرد. چراغ، چارچوب آینه و شیر آب را روشن می‌کند. در سقف کاذب موتوری می‌چرخد. هوا را به درون خود می‌کشد. از تاریکی لوله‌ای بلند عبور می‌دهد. هوای رقت انگیز من اکنون در راه آسمان است. اگر به ابری برخورد کند، سخت خواهد بارید. + شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 0:46 ‌‌  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در خیابان‌های جمهوری اسلامی

  • ‏زنه از اتوبوس پیاده شد و دوید و لای جمعیت گم شد. کارت [بلیت] نزده بود. راننده سری تکان داد و گفت قبلا شاید در هفته یک نفر اینطور بود. اما حالا در روز ده نفر [سه هزار تومان] پول کرایه ندارند که بدهند. بعضی‌ها در کمال شرمندگی می‌گویند که ندارند، بعضی از شرم فرار می‌کنند. + پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 13:32 ‌‌  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حجاب بان

  • ‏اتوبوس مرا و درد دندان را سوار می‌کند. جا برای نشستن نیست. مردم کمی از پس کرایه‌های تاکسی‌ها بر می‌آیند. ترجیح می‌دهند از محل صرفه‌جویی کرایه، نان بخرند. زنی برای دوست خود تعریف می‌کند که شاید استخدام شهرداری برای حجاب‌بانی بشود. دوازده میلیون حقوق می‌دهند. هم نان دارد هم ثواب. ثوابِ آزار دیگران. بعد می‌توانند با حقوقی که شوهرش می‌گیرد از پس هزینه‌های مدرسه‌ی بچه‌ها بر بیایند. + دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 11:44 ‌‌  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهاری که میان زباله‌ها می‌گندد

  • چای می‌ریزم. سرد می‌شود. آنقدر به دیوار روبرو زل زده‌ام که یادم رفته چای را بنوشم. می‌گذارم استکان همانجا بماند. می‌روم سمت پنجره. بیرون جز سال نو که میان زباله‌ها می‌گندد چیزی نیست. پرده را بروی پنجره می‌کشم. آهنگی می‌گذارم. آهنگ را قطع می‌کنم. بعد می‌گذارم از نو بخواند. اما گوش نمی‌سپارم. می‌روم سمت کتابخانه. دستی روی کتاب‌ها می‌کشم. کتابی برنمی‌دارم. می‌نشینم روی زمین. می‌خواهم صندوق چوبی ام را از توی کمد بردارم و به کاغذهای آن نگاهی بیاندازم. دستم روی کلید کمد خشک می‌شود. برمی‌خیزم. می‌روم سمت یخچال. در یخچال باز می‌شود. چیزی برنمی‌دارم. در یخچال بسته می‌شود. چراغی روشن می‌کنم. بعدازظهر، توی خانه‌ام وقفه‌ای حزن‌انگیز دارد. چراغ تاثیری در تخفیف حزن نمی‌کند. چراغِ بی تاثیر را خاموش می‌کنم. روشنایی تا حباب‌های چراغ عقب می‌نشیند و بعد در یک جور طوسی دلگیر کننده ناپدید می‌شود. دلتنگی پیش‌ می‌آید. سعی می‌کنم خودم را از دسترس آن خارج کنم. سودی ندارد. دامنم را آلوده. فکر می‌کنم زمانی که اهل سیگار بودم خوب بود. آدم یک نخ سیگار کنار لب‌ها می‌گذارد و آتش می‌زند و دودِ غلیظ شده از اندوه را از حنجره می‌دهد بیرون. بعد، یکی دیگر. و یکی دیگر. تا غم تمام شود. من کاملا له شده‌ام. شبیه آدم‌هایی که التماس می‌کنند تا تنهایشان نگذارند. و تنها گذاشته می‌شوند. بعد، به فراخور شخصیتی که دارند. دست به انتقام می‌زنند. آدم‌های کمی بهتر، از خودشان انتقام می‌گیرند. به کسی جز خود آسیبی وارد نمی‌کنند. آنقدر بیچاره‌اند که در خود می‌شکنند. و آوار این شکستگی راه زندگی خودشان را مسدود می‌کند. بنحوی که دیگر نمی‌شود از میان راه‌های مسدود به یاری‌شان شتافت. بعد، می‌میرند. خود گورِ خود می‌شوند. در مزار خود از , ...ادامه مطلب

  • باران

  • مرد خندید و گفت: آها فهمیدم . پس اونجا همه اربابند - نه اینجور که نه ، اونجا نه کسی اربابه نه رعیتمرد لحظه ای اندیشید و این گونه نتیجه گیری کرد که : یعنی نه کسی کار می کنه و نه هیچ کس رنج می کشه درسته ؟ـ نه ، میلیون ها نفر کار می کنند و رنج می کشند.خب اینها رعیتند دیگه.ـ از این لحاظ درسته. یک عده رعیت وجود دارند. ولی اربابان اونهاماموران پلیس یا بازرگان ها هستند.آلبر کامواز کتاب تبعید و سلطنتLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شب ها... بيست و سوم بهمن هشتاد و شش 3:45 بامداد

  • شب ها...                                بيست و سوم بهمن هشتاد و شش    3:45  بامداد   شب ها براي خودش دنياي ديگري دارد سكوتي ديگر صدايي ديگر رويايي ديگر شب ها براي خودش به دور از چشم همه باران  ميزند براي خودش برف ميبارد و مرد تنهاي شب حتي براي خودش روي برف راه مي رود و روي برف جاي پا ميگذارد و شب ها حتي دل روشن پنجره در را براي تنهايي كوچه پيش ميگذراد اگر از عشق آسمان روز فقط يك خورشيد ميسوزد شب ,بيست,بهمن,هشتاد,بامداد ...ادامه مطلب

  • شب ها... بيست و سوم بهمن هشتاد و شش 3:45 بامداد

  • شب ها...                                بيست و سوم بهمن هشتاد و شش    3:45  بامداد   شب ها براي خودش دنياي ديگري دارد سكوتي ديگر صدايي ديگر رويايي ديگر شب ها براي خودش به دور از چشم همه باران  ميزند براي خودش برف ميبارد و مرد تنهاي شب حتي براي خودش روي برف راه مي رود و روي برف جاي پا ميگذارد و شب ها, ...ادامه مطلب

  • با نیما یوشیج

  • در شب سرد زمستانی کوره ی خورشید هم چون کوره ی گرم چراغ من نمیسوزد  و به مانند چراغ من نمی افروزد چراغی هیچ ...  , ...ادامه مطلب

  • بازنشر یک نوشته قدیمی

  •   آیا مرگ با اجل فرا می رسد؟   توی یک بزرگراه تصادف زنجیره ای شدیدی رخ داده و چندین تن بر اثر برخورد خودروها در دم جان سپرده اند. لابلای انبوه آهن ها و اصطکاک شدید فلزات ، بقایای  موتور سیکلتی هم یافت شده است که یقینا باقیمانده های جسدش لابلای امحا و احشاء دیگر موجودات نگون بختی که پاره پاره شده اند روی آهن ها پاشیده و از آسفالت داغ جاده تبخیر می شود .    دود سیاهی از میان انبوه گوشت و خون و آتش و اصطکاک تا اعماق ناپیدای آسمان ستون زده و احتمالا مرگ با داس خوفناک خود از لای آن  دود ،  ارواحی را که به کیسه کرده است به آسمان می برد.    در لاین کناری بزرگراه ، , ...ادامه مطلب

  • با مهدی اخوان ثالث

  • از تهی سرشار جویبار لحظه ها جاریست چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب و اندر آب بیند سنگ دوستان و دشمنان را می شناسم من  زندگی را دوست می دارم مرگ را دشمن وای اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن جویبار لحظه ها جاری,زمستان با صدای مهدی اخوان ثالث,شعر با صدای مهدی اخوان ثالث,میراث با صدای مهدی اخوان ثالث,دانلود دکلمه با صدای مهدی اخوان ثالث,خوان هشتم با صدای مهدی اخوان ثالث,دانلود اشعار با صدای مهدی اخوان ثالث,درد دل مهدی اخوان ثالث با حافظ,شعر زمستان مهدی اخوان ثالث با صدای خودش,دکلمه شعر زمستان با صدای مهدی اخوان ثالث,دانلود دکلمه زمستان با صدای مهدی اخوان ثالث ...ادامه مطلب

  • برای هر قطره باران چند گنجشک باید بمیرد ؟

  • یه سیگار با داریوش

  • نه زمین خاکِ قدیمی نه هوا همون هواست تاچشام کار میکنه هرچی که مونده نا بجاست داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه هرچی دوست داشتمو دارم راهی عدم می شه ...,منم یه نخ سیگار با عادتای ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها