روزهای برفی ...

متن مرتبط با «قدیمی» در سایت روزهای برفی ... نوشته شده است

زخم‌های محله‌ی قدیمی

  • آقا رحمان مرده. بقالیِ قدیمی که پیرمرد پشت دخل آن می‌ایستاد و به اهالی محل تخم مرغ و پنیر و برنج و خوار و بار می‌فروخت خراب شده و شده یک سلمانی بزرگ که بهش می‌گویند آرایشگاه. که پسر آقا رحمان وارث آن است. یک سالن با شیشه میرال های بزرگ، و نئون های رنگارنگ که چشمک می‌زند و نور سرخ تازه بدوران رسیده آن روی دیوارهای کهنه آجری خانه‌ی قدیمی متروک می‌افتد و دل آجر ها را می رنجاند. و دل خشت و گل قدیمی مهجور. می‌خواهد باران بزند. آسمان ابریست اما نمی‌بارد آقا رحمان. من پشت تیر برق کنار آن سلمانی بزرگ غریبه که بهش می‌گویند آرایشگاه ایستاده‌ام و از کنار چهل سالگی‌ام لای صندلی ها را دید می‌زنم شاید بتوانم تو را ببینم که هنوز زنده‌ای. که پشت دخل نشسته ای و من ده سالم بشود و بیایم توی دکان و مشت گره کرده‌ام را باز کنم و یک اسکناس بیست تومانی بدهم به تو و بگویم چند تا تخم مرغ بدهید رحمان آقا. و تو کمری راست کنی و شکر خدا کنی و تخم مرغ ها را توی پاکت بگذاری و پول را بگیری و یک شکلات پنج‌زاری توی مشتم بگذاری و بگویی آفرین مرد کوچک. و بگویی به پدرت سلام برسان. و بگویی خوب درس بخوان. و من از نکهت خوش لیمو امانی های توی گونی نفس عمیقی بکشم و دهنم از فکر قرمه سبزی آب بیفتد. و دهنم از تصور مزه ترشی های توی دبه آب بیفتد. و با تو خداحافظی کنم. از کنار چرخ لبوفروشی کنار دکان تو که از نور چراغ زنبوری روشن شده گذر بکنم و از کنار دستفروشی که پرتقال و نارنگی و سیب می فروخت و از آتشی که افروخته بود گرم می‌شد و دست ها را کنار آتش به هم می مالید گذر بکنم و وقتی دم در خانه می رسم پدرم را ببینم که از اتوبوس بنز آبی صنایع دفاع پیاده می‌شود و به سمت او بدوم و او دستی روی سرم بکشد که انگار دست خدا بود ... و ب, ...ادامه مطلب

  • بازنشر یک نوشته قدیمی

  •   آیا مرگ با اجل فرا می رسد؟   توی یک بزرگراه تصادف زنجیره ای شدیدی رخ داده و چندین تن بر اثر برخورد خودروها در دم جان سپرده اند. لابلای انبوه آهن ها و اصطکاک شدید فلزات ، بقایای  موتور سیکلتی هم یافت شده است که یقینا باقیمانده های جسدش لابلای امحا و احشاء دیگر موجودات نگون بختی که پاره پاره شده اند روی آهن ها پاشیده و از آسفالت داغ جاده تبخیر می شود .    دود سیاهی از میان انبوه گوشت و خون و آتش و اصطکاک تا اعماق ناپیدای آسمان ستون زده و احتمالا مرگ با داس خوفناک خود از لای آن  دود ،  ارواحی را که به کیسه کرده است به آسمان می برد.    در لاین کناری بزرگراه ، , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها